چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد. عرض جوی آب قدری نبود که حیوان نتواند از آن بگذرد نه چوبی که برتن و بدنش میزد سودی بخشید و نه فریادها... پیرمرد دنیا دیدهای از آن جا میگذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت: من چاره کار را میدانم. آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل آلود کرد. بز به محض آنکه آب جوی را دید از سر آن پرید و در پی او تمام گله پرید. چوپان مات و مبهوت ماند. این چه کاری بود و چه تأثیری داشت؟ پیرمرد که آثار بهت و حیرت را در چهره چوپان جوان میدید گفت:تعجبی ندارد تا خودش را در جوی آب میدید، حاضر نبود پا روی خویش بگذارد. آب را که گل کردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید.
نوشته شده توسط : وحید - تاریخ : جمعه 93/2/12 ساعت 11:37 ع
مطلب بعدی :
تنبلی چیست؟

پیامهای عمومی ارسال شده
+ بیا چشام به این دره بدون تو نمیگذره شبایی که خرابه حالم...

+ دلتنگ یک زیارت مقبولم یا حتی یک برف مثل قدیم ها یک باران طولانی پس آمدم ای شاه پناهم بدهی تو تا باز شود هر گره کور خلاصه مانند دل من دل دریاچه ی قم هم از دوری مشهد زده هی شور خلاصه...

+ رفقا سلام... من در میانه ی مسیری هستم که دوازده سال قبل شروع کردم... وحیدم آن زمان حدود بیست سالم بود الان حدود سی سال... باورم نمیشه همون وبلاگ نویس نوجوانی هستم که از دوران مدرسه راهنمایی مینوشت.. وقتی نوشتن همه ی زندگیم بود.. یادش بخیر... کسانی که اقلیم رهایی هنوز یادشونه سلااااااااااام...
