ای بنده بیا ساکن میخانه ما باش
ما شمعِ تو گردیم و تو پروانه ما باش
تا چند خوری باده ز پیمانه اغیار
پیمان بشکن ، طالب پیمانه ما باش
از عشق مجازی نشود کامِ تو حاصل
از عشق بتان بگذر و دیوانه ما باش
بیگانه شو از دیده که نادیده بـبـینی
بیزار تو از دیده بیگانه ما باش
باز است درِ رحمت ما رحم به خود کن
در دام نیفتاده بیا دانه ما باش
این کهنه خرابات چرا می کنی آباد؟
بگذر تو ز آبادی و ویرانه ما باش
یک عمر شدی خانه به دوش هوس و آز
یک ماه بیا معتکف خانه ما باش
هر در که زدی دستِ رد آمد به جوابت
پس منتظر پاسخ جانانه ما باش
ژولیده مشو ریزه خورِ سفره اغیار
مهمانِ منی ، بر سر پیمانه ما باش
نوشته شده توسط : وحید - تاریخ : سه شنبه 93/6/18 ساعت 10:38 ع
مطلب بعدی :
یک جنگ تمام عیار اقتصادی...

پیامهای عمومی ارسال شده
+ دلتنگ یک زیارت مقبولم یا حتی یک برف مثل قدیم ها یک باران طولانی پس آمدم ای شاه پناهم بدهی تو تا باز شود هر گره کور خلاصه مانند دل من دل دریاچه ی قم هم از دوری مشهد زده هی شور خلاصه...

+ رفقا سلام... من در میانه ی مسیری هستم که دوازده سال قبل شروع کردم... وحیدم آن زمان حدود بیست سالم بود الان حدود سی سال... باورم نمیشه همون وبلاگ نویس نوجوانی هستم که از دوران مدرسه راهنمایی مینوشت.. وقتی نوشتن همه ی زندگیم بود.. یادش بخیر... کسانی که اقلیم رهایی هنوز یادشونه سلااااااااااام...
