خدایا دین فرستادی عمل که نکردیم!
به ما گفتی اخلاقت این باشه گوش که نکردیم!
گفتی اعتقاداتت این باشه
گفتی بیا با من حرف بزن ما نیومدیم!
گفتی بیا حرف منو گوش کن بازم نیامدیم!
گفتی با من مناجات نمیکنی؟
گفتم نه!
گفتی از بودنت با من خوشحال نیستی؟ گفتم نه!!!
شد یه نیمه شبی به خاطر من پاشی با من حرف بزنی؟
چقدر با دوستات نیمه شبا گفتی و خندیدی
چقدر رمان های عاشقانه خوندی؟
گفتی ادعونی استجب لکم!
هیچی نگفتم!
الان میگم: الهی العفو.. یا ارحم الراحمین.
نوشته شده توسط : وحید - تاریخ : جمعه 94/11/30 ساعت 6:16 ص
مطلب بعدی :
یک جنگ تمام عیار اقتصادی...

پیامهای عمومی ارسال شده
+ دلتنگ یک زیارت مقبولم یا حتی یک برف مثل قدیم ها یک باران طولانی پس آمدم ای شاه پناهم بدهی تو تا باز شود هر گره کور خلاصه مانند دل من دل دریاچه ی قم هم از دوری مشهد زده هی شور خلاصه...

+ رفقا سلام... من در میانه ی مسیری هستم که دوازده سال قبل شروع کردم... وحیدم آن زمان حدود بیست سالم بود الان حدود سی سال... باورم نمیشه همون وبلاگ نویس نوجوانی هستم که از دوران مدرسه راهنمایی مینوشت.. وقتی نوشتن همه ی زندگیم بود.. یادش بخیر... کسانی که اقلیم رهایی هنوز یادشونه سلااااااااااام...
